download34235

نمایش “دورترین شهر جهان”؛ آنچه من دیدم

شفیع بهرامیان- روزنامه‌نگار – تئاتر هنری نمایشی و متأثر از مراسم آیینی است که حداقل ۲ هزار سال است در میان نوع بشر رواج داشته است. براین اساس می‌توان گفت تئاتر به‌عنوان یکی از هنرهای هفتگانه تا حدود زیادی رنگ و بویی بومی برای هر جغرافیا و سرزمین دارد گرچه به لحاظ ساختار و چارچوب می‌توان […]

شفیع بهرامیان- روزنامه‌نگار – تئاتر هنری نمایشی و متأثر از مراسم آیینی است که حداقل ۲ هزار سال است در میان نوع بشر رواج داشته است. براین اساس می‌توان گفت تئاتر به‌عنوان یکی از هنرهای هفتگانه تا حدود زیادی رنگ و بویی بومی برای هر جغرافیا و سرزمین دارد گرچه به لحاظ ساختار و چارچوب می‌توان گفت استاندارد و معیاری جهانمشول بر آن حاکم است و بر همین اساس نیز حکم به مقایسه و داوری تئاترهای ملل مختلف، می‌توان داد.

چند سالی است که به همت دلسوزانی چون “رسول بانگین ” و برخی دیگر از فعالان هنری و فرهنگی، چندین تئاتر در ارومیه بر روی سن رفته و موردتوجه علاقه‌مندان قرارگرفته است.

البته انتظار این است به فراخور حمایت و پشتیبانی مردم از چنین فعالیت‌هایی؛ کیفیت و کمیت چنین آثاری نیز افزایش یابد تا بتوان پیوندی عمیق و وثیق میان مخاطب و گروه‌های هنری بالأخص در حوزه نمایش به وجود آورد.

آنچه اما نگارنده در چند نمایش ۴ سال گذشته و بالأخص “دورترین شهر جهان” به نظاره نشسته شاید با عینک رسانه‌ای و علیرغم نقاط قوت بسیار، واجد چند نقد سطحی بوده است:

نمایش دورترین شهر جهان که به گمان رنگ و بویی از ۲ سبک رئالیسم و سمبولیسم داشت روایتگر رنج‌ها و دردهای مردمانی است که به دنبال شهر (استعاره از سرزمین) خود می‌روند و نمی‌یابند.

سبک نمایش احتمالاً مبتنی بر تک‌گویی (مونولوگ) یا منودرام است و فقط در ۲ صحنه کوچک شاهد دیالوگ و حضور یک راوی دیگر در صحنه هستیم. (وجدان شخصیت اصلی داستان)

منودرام یا تک‌گویی مشکل‌ترین سبک نمایش در تئاتر است و علاوه بر توانایی کلامی و همچنین تناسب و سنخ صدا و همچنین صدابرداری استاندارد، به مهارت‌های والای زبان بدن بازیگر (آکتور) نیازمند است؛ براین اساس برای بازیگر-کارگردان جوان نمایش دورترین شهر جهان (خانم سمانه میرزایی) شاید کمی زود می‌نمود تا با این شکل بر روی سن قرار گرفته و در برابر خیل تماشاگران قرار گیرد چه اینکه گرچه زبان بدنی مناسب داشت اما صدایش شاید مناسب سبک مونودرام نباشد.

اصرار و تأکید بر حضور بازیگران زن در نمایش‌های ۴ سال اخیر حوزه تئاتر هم البته پدیده‌ای است که قابل نقد و بررسی است؛ ای‌کاش تعادل در این حوزه حفظ شود.

علاوه براین، این نقد به آقای بانگین وارد است که برخلاف مشی بزرگانی چون قطب‌الدین صادقی و بهرام بیضایی و سایر پیش‌کسوتان حوزه تئاتر بسیار زود اجازه داده است که شاگردانش در کسوت کارگردان، نمایش‌هایی را با حضور خیل بزرگ مردم بر صحنه برند که به گمان نگارنده و علیرغم شایستگی‌های آنان، این امر کمی زود می‌نمایاند و شاید سبب تنزل جایگاه هنر نمایشی چون تئاتر در ارومیه و گسست پیوند عاطفی مردم با سالن‌های نمایش شود.

تئاتر و دیالوگ‌های آن در کنار نوع پوشش و منش و روش آکتورهای آن، جملگی باید نماینده و مبین زبان و رسوم رسمی و معیار مردمی باشد که هر دو سوی سالن (سن و تماشاگران) به آن تعلق دارند. شاید استفاده از “زبان محاوره ” برای هنری چون تئاتر به‌اندازه فیلم و سریال تلویزیونی و سینمایی مناسب نباشد و بهتر آن است دیالوگ‌هایی نمایش فاخر و بهداشتی بماند.

درهرصورت مردمی که در این رخوت و سکون هرگونه فعالیت هنری، چنین مشتاقانه در سالن نمایش حاضر می‌شوند چشم‌انتظار کارهای قوی‌تر و صدالبته بانظم، دیسیپلین، صدابرداری، نورپردازی و گریم و بازیگردانی بهتر از آن چیزی هستند که در آخرین اجرای نمایش دورترین شهر جهان (بالای سن و پایین سن) به نظاره نشسته‌اند.

دورترین شهر جهان در محتوا (Content) غنی اما به لحاظ شکل و نحوه ارائه (Treatment) علیرغم نقاط قوت فراوان اما دارای نقاط ضعفی بود که انتظار این است در سایر کارهای نمایشی گروه‌های فعال نمایشی ارومیه‌ای موردتوجه قرار گیرد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید